کافه رمان

کافه رمان
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


                پنجره چوبی        

#قسمتداستان دنباله دار پنجره چوبی

#بخش1

نگاهش را دزدید. سرش را به زیر انداخت و انگار که هیچ چیز توجهش را جلب نکرده باشد، بی تفاوت به خواندن کتابش مشغول شد.

برق نگاهش مرا گرفته بود. در درونم چیزی موج میزد؛ مثل گرسنگی، نه مثل اضطراب؛ همچنان بی حرکت ایستاده بودم. حیران از این یک لحظه نگاه و سرگردان از این تأثیر. روی نیمکت ایستگاه اتوبوس جایی باز شد. به امید این که بر خود مسلط شوم، نشستم و مخفیانه او را زیر نظر گرفتم. به جز چشمانش چیز دیگری از او در ذهنم نقش نبسته بود. تا به حال او را در محله مان ندیده بودم. شاید اتفاقی و گذرا از این مسیر می گذشت.

با احتیاط سرتاپایش را برانداز کردم؛ کفشهای کتانی سفید، شلوار مردانه سورمه ای و پیراهن طوسی یقه سه دکمه? مکلون از همان هایی که تازگی مد شده بود و به "مانتی گل" معروف بود. صورتی گندم گون داشت، با ریش های کم پشت قهوه ای و اندامی لاغر و کشیده. اینها در مجموع چهره ای معمولی به او میداد که نمیتوانست توجه دختری مثل مرا به خود جلب کند. چندین بار نگاهش کرده بودم، ولی او هرگز دوباره به من نگاه نکرد و همچنان مشغول مطالعه بود.

#صفح?5

مهدی پور
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

                   

سیر داستان سرگذشت پسری تافته ی جدا بافته است.چه از جایگاه شخصیت خانوادگی چه از نظر زیبایی،چه از منظر توانمندی واستعداد که روبرو می شود با حرف جدیدی از زبان شایسته

ترین جوان زمانش. اسلام،که حرف متفاوتی می زند و رویکرد متفاوتی ارائه می دهد و افرادی که به آن متمایل می شوند روش متفاوتی از دیگران پیدا می کند،او مسلمان می شود کتک می

خورد،تحقیر می شود اما بر حرفش می ماند و...تا شهادت.

شخصیت اول داستان مصعب است که بسیار نازدانه ومورد احترام است وبه خاطر زیبایی فوق العاده اش دختر کش است،اهل سخاوت است و بسیار دنبال است که حرف درست را متوجه شود(حق جو)

شخصیت دوم داستان جعفر برادرعلی پسران ابی طالب هستند که می شود دم خور لحظات تنهایی و تفکر مصعب.جعفر جوان خاصی است که همه خواهانش هستند خواهان هم صحبتی با اوست

پیام اصلی داستان:از فضای نادانی و خراب،اگر کسی دنبال خوبی باشد نتیجه می بیند،اگر کسی دنبال شر و بدی باشد باز هم بار خودش را می بندد.

واسلام دینی است که دل های به خواب رفته را بیدار می کند،عقل های تعطیل شده را راه اندازی می کند،وحق طلب ها را به نور و روشنایی می رساند.

شخصیت منفی داستان:

مادر مصعب:زنی اهل حرص و هوس و شهوت و ثروت.همه ی دنیا را می خواهد برای خودش.حتی پسرش مصعب که نازدانه اش است برای خودش.ولی وقتی که باب میلش نباشد او را شکنجه

وطرد می کند.نماد یک زن که اگر محبتش جریان نداشته باشد و چشمه نباشد مرداب لجن می شود و دنیا به گونه ایست که تو هر چه بیشتر تلاش کنی مثل مرداب تو را در خود می کشد و

روح حق طلبی ات را خفه می کند و سر آخر انسانیت می میرد.

برادر مصعب:که نماد حسادت است.در اسلام می گوید:حسد ایمان را می سوزاند.ودر غیرمسلمان ،انسانیت را می سوزاند و فرد را کور می کند تا غیر از خود را نبیند.

تبصره:رمان هم قوت خوبی دارد که توانمندی نویسنده را می رساند.هم به خوبی تاریخ را به تصویر می کشد تا جایی خواننده شیرینی اسلام را به خواننده می چشاند،و زشتی و تاریکی

جهالت را نشان می دهد

مهدی پور
۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فریب را بخوانید تا فریب نخورید

سیستمی دارند این بهایی ها که فقط و فقط مخصوص خود اسرائیلشان است.وسیستمی داریم ما مسلمان ها که قطعا برای ما نیست و معلوم هم نیست از کدام جهنم دره ای آمده،روال ما ،بی خیالی وسستی وتنبلی و در نتیجه کم کاری است،هرچند که تمام و کمال به ضرر خودمان تمام شود و هست ونیستمان را به باد بدهد.

و روال آن ها،جنگیدن به هر قیمتی با هر بهانه ای برای دست پیدا کردن به همه چیز است. فریب قطعا یک رمان خیالی نیست.داستان های زیادی است که درشهرهای ما و برای افراد زیادی هم اتفاق افتاده و«فریب»یکی از آن هاست.

دختری که نه عقده ای ست،نه تحت فشار دین که بگویند از دین زده شده است.خانواده ای راحت و آزاد.

جریان های دردناک وسختی که در زندگی این دختر جوان اتفاق می افتد با آزادی کامل و با اختیار خودشان رقم می خورد.

قلم داستان روان و ساده است و محتوای خوبی هم دارد و البته دختر زیبای داستان دچار دردسرهای زیادی می شود که نتیجه روندی ست که خودش وخانواده اش دست می گیرند. دست به دست چرخیدن رمان فریب بین دوستان تاییدیه ی جذابیت بالای آن است.

وقتی که صفحاتش را ورق می زنید دلتان آرام می گیرد که جای شخیصیت اول داستان نیستید و دائم در فکرید که چگونه پدرومادر عقل وفکرشان را کنار گذاشتند وبا نشانه های خطر زیادی که سر راهشان سبز می شود باز هم ادامه می دهند وبا پای خودشان به سمت چاه می روند

هرچند که در احوالات مردم اطراف اگر بنگرید پر است از این حماقت ها وبی عقلی ها والبته دردهایی که گاه درمانش امکان پذیر است.


مهدی پور
۰۷ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر