کافه رمان

کافه رمان
آخرین مطالب

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است


          

مهدی پور
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


                            

 

فراتر از تمام فضاسازی هاوجریان های تولیدی ذهن نویسنده باید بگویم این رمانی ست که تقدیس خلقت زن در سایه تسبیح الهی را به تصویر میکشد. 


خلقتی که از آغازین لحظه پیدایش حضرت حوا مبنایی الهی داشته نه نگاه پست جنسیتی و این مبنا جریان می یابد تا فی الحال که زن ها دارند خودشان را


می کشند تا در کسوت مردانه ارج و قربی پیدا کنند شاید!!!


..... اهل متافیزیک است و با این رمان مردان بزرگ را در مقابل عفت و پاک دامنی و جایگاه خدایی او به زانو در می آورد و روند خدایی شدن یک انسان (چه زن


چه مرد) را هرچند ناقص اما در حاشیه یک "روایت" به تصویر می کشد ، و گمشده بشریت که رسیدن به بینهایت توانمندی ست را در دایره عالم خلقت با


معادله ها و سنت های الهی به گونه ای نشان میدهد که هر خواننده ای امیدوار است که این رمان عین حقیقت باشد.


بهر حال فرای از توانمندی ذهنی و قلمی نویسنده رمانی که به گفته خودش 15 سال کشیده تا ظهور پیدا کرده ، ( ای کاش که مفاهیم ناب را بیشتر از این به


صحنه ورق می آورد و بیشتر پردازش می کرد) این حقیقت را خواندن و لذت آن را چشیدن چیزی نیست که ندید گرفته شود. در میان تمام آثار خانم زواریان این


اثر درخشندگی ویژه ای دارد.

زنی پری  روی که مورد طمع آشنا و غیر است.اما اهل غیرت به ناموس الهی استچون درک درستی از خدای خویش دارد وچنان دچار سختی می شود که هر

که جز او به کفر می رسید و اوکه نوه ی پیامبر بنی اسرائیل است باتمام  مردان طماع می جنکد و عفت خود را نگه می داردهرچند که سر پناه و آبرویش و

آرامشش را ازدست می دهد.وخدا او را می پذیرد واعتلا می دهد چون قدیسه ای که حتی پیامبر زمانش برای شفای قومش به او متوسل می شود و این

گونه است زنی در جایگاه خویش معنا پیدا می کند



مهدی پور
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


من رمان را دوست دارم.

اصولا خیلی اهل زنده زندگی کردن هستم.


این دو ارتباط دو طرفه ای دارند.رمان داستان زندگی همه ی آدم هایی است که دوروبرم می بینم والبت نویسنده چند لیتر آب هم داخلش می کند.


یک کم هم پس وپیش می کند ویک گوشه ای از زندگی را می کند یک رمان 200، 300، 400، 500صفحه ای و 10، 15ساعت خواننده را میخ می کند روی


کتاب.طوری که خور وخواب را از آدم می گیرد.البت اگر نویسنده تمام فوت وفنش را بکار گیرد رمان می تواند خستگی های روزمره ی جسم و جانم را از


یادم ببرد،تمام لحظاتم را پر کند ومرا از بی هودگی نجات دهد. و ساعت های بعداز تمام شدن داستان برایم ساعت های تفکر و عبرت آموزی باشدو فهمم را از آکبندی در می آورد.


همین هم باعث شده رمان خواندن از بزرگ ترین تفریحات زندگی ام باشد.کنار درس خواندنم،کتاب های جدی خواندنم،کلاس های هنری ام و...رمان


خواندنم هم به راه باشد وهمیشه سبد خریدم را رمان های جوراواجور سنگین کند و پول تو جیبی های هفتگی ام می رود پای خرید رمان های جذاب وبروز.


اما چند وقتی است متوجه شده ام که عده ای تمام یافته ها واشتیاق من از رمان را به بازی گرفته اند و بنا دارند از همان جایی که رشد می کردم من را


زمین گیر کنند.مرا به سمت آرزوهای خیالی سوق دهند آرزوهایی که یا دست نیافتنی است یا رسیدن به آن ها مساوی ست با به بیراهه رفتن.همیشه


از اینکه دیگران مرا با افسار ببندند و مرا به این طرف وآن طرف بکشند متنفر بودم واهل فکر بودن را از بزرگ ترین افتخاراتم می دانستم.ولی الان احساس


می کنم بعضی به جای این که مرا به سمت تفکر پیش ببرند بر عکس مرا هالو فرض کرده و می خواهند از من سواری بگیرند.نظرات وچرندیات خودشان را


بی محابا بر سرم می کوبند و طوری برخورد می کنند که اگر کسی آن ها را نپذیرد عقب مانده است و قیف.

بگذریم.بعدا سر فرصت بیشتر راجع به آن صحبت می کنیم.

و اما این وبلاگ نتیجه ی چندصد(نزدیک دوهزار)رمانی است که من و دوستم تا بحال خوانده ایم.و البته بیش ترین اشتباهمان این بوده که از اسم ورسم و

منطق رمان ها یادداشتی برنداشته ایم.

ولی خب سعی می کنیم هر روز یک رمان را با هم در بوته ی نقد بنگریم

مهدی پور
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر